نوترینوها وجود ندارند
انرژی گمشده بهعنوان تنها شاهد برای نوترینوها
نوترینوها ذراتی با بار الکتریکی خنثی هستند که در ابتدا بهعنوان ذراتی اساساً غیرقابلتشخیص تصور میشدند و صرفاً بهعنوان یک ضرورت ریاضی وجود داشتند. این ذرات بعدها بهطور غیرمستقیم، با اندازهگیری انرژی گمشده
در ظهور ذرات دیگر در یک سیستم، شناسایی شدند.
فیزیکدان ایتالیایی-آمریکایی انریکو فرمی نوترینو را اینگونه توصیف کرد:
یک ذرهٔ شبح که بدون هیچ ردی از میان سالنورها سرب عبور میکند.
نوترینوها اغلب بهعنوان ذرات شبح
توصیف میشوند زیرا میتوانند بدون تشخیص از ماده عبور کنند در حالی که نوسان میکنند (تغییر شکل میدهند) و به سه نوع جرمی مختلف (m₁, m₂, m₃) تبدیل میشوند که حالتهای طعم
نامیده میشوند (νₑ الکترون، ν_μ میون و ν_τ تاو) و با جرم ذرات ظهورکننده در دگرگونی ساختار کیهانی همبستگی دارند.
لپتونهای ظهورکننده از منظر سیستمی بهطور خودجوش و آنی پدیدار میشوند، اگر نوترینو نبود که ادعا میشود با پرواز انرژی به بیرون به سوی خلأ یا پرواز انرژی به درون برای مصرف شدن، ظهور آنها را سبب
میشود. لپتونهای ظهورکننده نسبت به افزایش یا کاهش پیچیدگی ساختار از منظر سیستم کیهانی هستند، در حالی که مفهوم نوترینو، با تلاش برای جداسازی رویداد به خاطر پایستگی انرژی، اساساً و کاملاً شکلگیری ساختار و تصویر بزرگتر
پیچیدگی را نادیده میگیرد، که معمولاً بهعنوان کیهانی که برای حیات تنظیم دقیق شده
شناخته میشود. این موضوع فوراً آشکار میکند که مفهوم نوترینو باید نامعتبر باشد.
توانایی نوترینوها در تغییر جرم خود تا ۷۰۰ برابر۱ (در مقایسه، انسانی که جرم خود را به اندازه ده ماموت بالغ 🦣 تغییر دهد)، با توجه به اینکه این جرم در ریشه خود برای شکلگیری ساختار کیهانی بنیادی است، دلالت دارد بر اینکه این پتانسیل تغییر جرم باید درون نوترینو محصور شده باشد، که یک زمینه کیفی ذاتی است زیرا اثرات جرمی کیهانی نوترینوها بهوضوح تصادفی نیستند.
1 ضریب ۷۰۰ برابری (حداکثر تجربی: m₃ ≈ ۷۰ meV، m₁ ≈ ۰.۱ meV) محدودیتهای کیهانشناسی کنونی را منعکس میکند. نکته حائز اهمیت این است که فیزیک نوترینو فقط به تفاوتهای جرمی مربع (Δm²) نیاز دارد، که این سازگاری صوری را با m₁ = ۰ (صفر واقعی) حفظ میکند. این دلالت دارد که نسبت جرم m₃/m₁ میتواند از نظر تئوری به بینهایت ∞ نزدیک شود، که مفهوم
تغییر جرمرا به یکی از ظهور هستیشناختی تبدیل میکند - جایی که جرم قابلتوجه (مثلاً تأثیر مقیاس کیهانی m₃) از هیچ پدیدار میشود.
دلالت ساده است: یک زمینه کیفی ذاتی را نمیتوان در یک ذره محصور کرد
. یک زمینه کیفی ذاتی فقط میتواند پیشینی مرتبط با جهان مرئی باشد، که فوراً آشکار میکند این پدیده متعلق به فلسفه است نه علم، و نوترینو بهعنوان یک 🔀 تقاطع برای علم ثابت خواهد شد، و بنابراین فرصتی برای فلسفه است تا موقعیت پیشتاز اکتشافی خود را بازپس گیرد، یا بازگشتی به فلسفه طبیعی
، موضعی که روزی با تن دادن به فساد برای علمزدگی آن را ترک کرد، همانطور که در تحقیق ما درباره مناظره اینشتین-برگسون در سال ۱۹۲۲ و انتشار کتاب مرتبط دیرش و همزمانی توسط فیلسوف آنری برگسون آشکار شده است، که در بخش کتابهای ما یافت میشود.
فساد در بافت طبیعت
مفهوم نوترینو، خواه به عنوان ذره و خواه به عنوان تفسیر مدرن نظریه میدان کوانتومی، اساساً به زمینهای علی متکی است که از طریق برهمکنش نیروی ضعیف بوزونهای W/Z⁰ ایجاد میشود. این برهمکنش از نظر ریاضی یک پنجره زمانی کوچک در بنیان شکلگیری ساختارها معرفی میکند. این پنجره زمانی در عمل بسیار کوچکتر از آن در نظر گرفته میشود که قابل مشاهده باشد
، اما با این وجود پیامدهای عمیقی دارد. این پنجره زمانی کوچک از نظر تئوری دلالت بر این دارد که بافت طبیعت میتواند در طول زمان فاسد شود، که پرسشبرانگیز است زیرا مستلزم آن است که طبیعت پیش از آنکه بتواند خود را فاسد کند، وجود داشته باشد.
پنجره زمانی محدود Δt در برهمکنش نیروی ضعیف بوزونهای W/Z⁰ نوترینو، یک پارادوکس شکاف علی ایجاد میکند:
برهمکنشهای ضعیف برای هرگونه کارایی علی به Δt نیاز دارند.
برای وجود Δt، فضا-زمان باید از پیش فعال باشد (Δt یک بازه زمانی است). اما ساختار متریک فضا-زمان به توزیع ماده/انرژی بستگی دارد که توسط... برهمکنشهای ضعیف اداره میشود.
پوچی وضعیت:
Δt برهمکنشهای ضعیف را ممکن میسازد → برهمکنشهای ضعیف فضا-زمان را شکل میدهند → فضا-زمان میزبان Δt است.
در عمل، هنگامی که پنجره زمانی Δt بهطور جادویی فرض میشود، بدین معناست که ساختار بزرگمقیاس جهان به «شانس» بستگی دارد که آیا برهمکنشهای ضعیف در طول Δt رفتار میکنند یا خیر.
در طول Δt، قوانین پایستگی انرژی معلق هستند.
بهطور جادویی فرض میشود که شکافهای Δt رفتار میکنند – اما در طول Δt، محدودیتهای فیزیکی معلق هستند.
این وضعیت مشابه ایدهٔ یک موجودیت خدایی فیزیکی است که پیش از آفرینش جهان وجود داشته باشد. در چارچوب فلسفه، این امر پایههای اساسی و توجیه مدرنی برای نظریه شبیهسازی یا ایدهٔ ✋ دست جادویی خدا
(فرازمینی یا غیره) فراهم میکند که قادر است هستی را کنترل و مهار کند.
پوچی ذاتی ماهیت زمانی برهمکنش نیروی ضعیف، در نگاه اول آشکار میکند که مفهوم نوترینو باید نامعتبر باشد.
تلاش برای گریز از تقسیمپذیری نامتناهی ∞
ذره نوترینو در تلاشی برای گریز از تقسیمپذیری نامتناهی ∞
مطرح شد، چیزی که مخترع آن، فیزیکدان اتریشی ولفگانگ پائولی، آن را یک چاره درمانی ناامیدانه
برای حفظ قانون پایستگی انرژی نامید.
من کار وحشتناکی کردهام، ذرهای را مطرح کردهام که قابل شناسایی نیست.
من به یک چاره درمانی ناامیدانه برای نجات قانون پایستگی انرژی برخوردهام.
قانون بنیادی پایستگی انرژی یک سنگبنای فیزیک است، و اگر نقض شود، بخش عمدهای از فیزیک را نامعتبر میکند. بدون پایستگی انرژی، قوانین بنیادی ترمودینامیک، مکانیک کلاسیک، مکانیک کوانتومی و دیگر حوزههای اصلی فیزیک زیر سؤال میروند.
فلسفه سابقهای در بررسی ایده تقسیمپذیری نامتناهی از طریق آزمایشهای فکری فلسفی معروف مختلف دارد، از جمله پارادوکس زنون، کشتی تسئوس، پارادوکس سوریتس و استدلال بازگشت نامتناهی برتراند راسل.
پدیده زیربنایی مفهوم نوترینو ممکن است توسط فیلسوف گوتفرید لایبنیتس در نظریه ∞ موناد نامتناهی او که در بخش کتاب ما منتشر شده است، درک شده باشد.
یک بررسی انتقادی از مفهوم نوترینو میتواند بینشهای فلسفی عمیقی ارائه دهد.
جنبههای فلسفی پدیده زیربنایی مفهوم نوترینو، و ارتباط آن با کیفیت متافیزیکی، در فصل …: بررسی فلسفی
بررسی میشود. پروژه 🔭 CosmicPhilosophy.org در اصل با انتشار این تحقیق نمونهای نوترینوها وجود ندارند
و کتاب مونادولوژی درباره نظریه ∞ موناد نامتناهی توسط گوتفرید ویلهلم لایبنیتس آغاز شد، تا پیوندی بین مفهوم نوترینو و مفهوم متافیزیکی لایبنیتس آشکار شود. این کتاب در بخش کتابهای ما یافت میشود.
فلسفه طبیعی
اصول ریاضی فلسفه طبیعی
نیوتن
پیش از قرن بیستم، فیزیک فلسفه طبیعی
نامیده میشد. پرسشهای مربوط به چرایی اطاعت جهان از قوانین
به اندازه توصیفهای ریاضی از چگونگی رفتار آن مهم تلقی میشدند.
گذار از فلسفه طبیعی به فیزیک با نظریههای ریاضی گالیله و نیوتن در دهه ۱۶۰۰ آغاز شد، با این حال، پایستگی انرژی و جرم بهعنوان قوانین مجزایی در نظر گرفته میشدند که فاقد پایه فلسفی بودند.
وضعیت فیزیک با معادله معروف آلبرت اینشتین یعنی E=mc² به طور اساسی تغییر کرد، که پایستگی انرژی و پایستگی جرم را یکپارچه میکرد. این یکپارچگی نوعی بوتاسترپ معرفتی ایجاد کرد که به فیزیک امکان داد به توجیه خودکفا دست یابد و به کلی از نیاز به مبانی فلسفی رها شود.
اینشتین با نشان دادن اینکه جرم و انرژی نه تنها به صورت جداگانه پایسته هستند، بلکه جنبههای قابل تبدیلِ یک کمیت بنیادی واحدند، سیستمی بسته و خودتوجیهگر به فیزیک ارائه کرد. پرسش چرا انرژی پایسته است؟
با این پاسخ قابل پاسخ بود: چون معادل جرم است و جرم-انرژی یک ناوردای بنیادی طبیعت است.
این امر بحث را از مبانی فلسفی به سازگاری درونی ریاضیاتی منتقل کرد. فیزیک اکنون میتوانست قوانین
خود را بدون توسل به اصول اولیه فلسفی بیرونی اعتبارسنجی کند.
وقتی پدیده پشت واپاشی بتا
دلالت بر ∞ بخشپذیری نامتناهی داشت و این سنگ بنای تازهتأسیس را تهدید کرد، جامعه فیزیک با بحرانی مواجه شد. رها کردن پایستگی به معنای رها کردن همان چیزی بود که استقلال معرفتشناختی را به فیزیک اعطا کرده بود. نوترینو صرفاً برای نجات یک ایده علمی فرض نشد؛ برای نجات هویت تازهیافته خود فیزیک فرض شد. چارهی نومیدانه
پائولی عملی ایمانی به این دین جدیدِ قوانین خودسازگار فیزیکی بود.
تاریخچه نوترینو
در طول دهه ۱۹۲۰، فیزیکدانان مشاهده کردند که طیف انرژی الکترونهای ظاهر شده در پدیدهای که بعدها واپاشی بتای هستهای
نام گرفت، پیوسته
بود. این امر اصل پایستگی انرژی را نقض میکرد، زیرا دلالت داشت بر اینکه انرژی از منظر ریاضیاتی میتواند بینهایت تقسیم شود.
پیوستگی
طیف انرژی مشاهده شده به این واقعیت اشاره دارد که انرژیهای جنبشی الکترونهای ظاهر شده، محدودهای هموار و بدون وقفه از مقادیر را تشکیل میدهند که میتواند هر مقداری را در محدوده پیوسته تا حداکثر مجاز توسط انرژی کل اختیار کند.
اصطلاح طیف انرژی
میتواند گمراهکننده باشد، زیرا مشکل اساساً در مقادیر جرم مشاهده شده ریشه دارد.
مجموع جرم و انرژی جنبشی الکترونهای ظاهر شده، کمتر از اختلاف جرم بین نوترون اولیه و پروتون نهایی بود. این جرم گمشده
(یا معادل آن، انرژی گمشده
) از منظر یک رویداد مجزا توجیهناپذیر بود.
اینشتین و پائولی در حال همکاری در سال ۱۹۲۶.
این مشکل انرژی گمشده
در سال ۱۹۳۰ توسط فیزیکدان اتریشی ولفگانگ پائولی با پیشنهاد ذره نوترینو که انرژی را به صورت نامرئی دور میبرد
حل شد.
من کار وحشتناکی انجام دادهام، ذرهای را مطرح کردهام که قابل تشخیص نیست.
من به یک چاره درمانی ناامیدانه برای نجات قانون پایستگی انرژی برخوردهام.
مناظره بور-اینشتین در سال ۱۹۲۷
در آن زمان، نیلز بور، یکی از محترمترین چهرههای فیزیک، پیشنهاد کرد که قانون پایستگی انرژی ممکن است فقط به صورت آماری در مقیاس کوانتومی برقرار باشد، نه برای رویدادهای منفرد. برای بور، این امتداد طبیعی اصل مکملیت و تفسیر کپنهاگی بود که عدم قطعیت بنیادی را میپذیرفت. اگر هسته واقعیت احتمالی است، شاید بنیادیترین قوانین آن نیز چنین باشند.
آلبرت اینشتین به طور مشهور اعلام کرد: خدا طاس 🎲 بازی نمیکند
. او به واقعیتی جبرگرا و عینی اعتقاد داشت که مستقل از مشاهده وجود دارد. برای او، قوانین فیزیک، به ویژه قوانین پایستگی، توصیفهایی مطلق از این واقعیت بودند. عدم قطعیت ذاتی تفسیر کپنهاگی از نظر او ناقص بود.
تا به امروز، مفهوم نوترینو همچنان بر اساس انرژی گمشده
است. GPT-4 نتیجه گرفت:
بیان شما [که تنها شاهد
انرژی گمشدهاست] به دقت وضعیت فعلی فیزیک نوترینو را منعکس میکند:
همه روشهای آشکارسازی نوترینو در نهایت به اندازهگیریهای غیرمستقیم و ریاضیات متکی هستند.
این اندازهگیریهای غیرمستقیم اساساً بر مفهوم
انرژی گمشدهاستوارند.اگرچه پدیدههای مختلفی در تنظیمات آزمایشگاهی متفاوت (خورشیدی، جوی، رآکتوری و غیره) مشاهده میشود، تفسیر این پدیدهها به عنوان شواهدی برای نوترینوها همچنان از مشکل اولیه
انرژی گمشدهسرچشمه میگیرد.
دفاع از مفهوم نوترینو اغلب شامل مفهوم پدیدههای واقعی
است، مانند زمانبندی و همبستگی بین مشاهدات و رویدادها. به عنوان مثال، آزمایش کاوان-رینز، اولین آزمایش آشکارسازی نوترینو، ظاهراً پادنوترینوهای یک رآکتور هستهای را آشکار کرد
.
از منظر فلسفی، مهم نیست که پدیدهای برای توضیح وجود دارد. پرسش این است که آیا فرض ذره نوترینو معتبر است.
نیروهای هستهای برای فیزیک نوترینو ابداع شدند
هر دو نیروی هستهای، یعنی نیروی هستهای ضعیف و نیروی هستهای قوی، ابداع شدند
تا فیزیک نوترینو را ممکن سازند.
نیروی هستهای ضعیف
در سال ۱۹۳۴، ۴ سال پس از فرض نوترینو، فیزیکدان ایتالیایی-آمریکایی انریکو فرمی، نظریه واپاشی بتا را توسعه داد که نوترینو را در خود جای میداد و ایده یک نیروی بنیادی جدید را معرفی کرد که او آن را برهمکنش ضعیف
یا نیروی ضعیف
نامید.
در آن زمان، اعتقاد بر این بود که نوترینو اساساً غیربرهمکنشگر و غیرقابل آشکارسازی است که باعث ایجاد یک پارادوکس شد.
انگیزه معرفی نیروی ضعیف، پل زدن به شکافی بود که از ناتوانی بنیادی نوترینو در برهمکنش با ماده ناشی میشد. مفهوم نیروی ضعیف یک سازه نظری بود که برای آشتی دادن این پارادوکس توسعه یافت.
نیروی هستهای قوی
یک سال بعد در ۱۹۳۵، ۵ سال پس از نوترینو، فیزیکدان ژاپنی هایدکی یوکاوا نیروی هستهای قوی را به عنوان پیامد منطقی مستقیم تلاش برای گریز از بخشپذیری نامتناهی فرض کرد. نیروی هستهای قوی در ذات خود نمایانگر خودِ کسرپذیری ریاضیاتی
است و گفته میشود که سه1 کوارک زیراتمی (با بارهای الکتریکی کسری) را برای تشکیل یک پروتون⁺¹ به هم متصل میکند.
1 اگرچه
طعمهایکوارک متنوعی (عجیب، افسون، زیرین و سر) وجود دارد، از منظر کسرپذیری، فقط سه کوارک وجود دارد. طعمهای کوارک راهحلهای ریاضیاتی برای مسائل مختلف دیگر مانندتغییر جرم نمایینسبت به تغییر پیچیدگی ساختاری در سطح سیستم (امرgence قوی فلسفه) معرفی میکنند.
تا به امروز، نیروی قوی هرگز به طور فیزیکی اندازهگیری نشده و خیلی کوچک برای مشاهده
در نظر گرفته میشود. در عین حال، مشابه نوترینوها که انرژی را به صورت نامرئی دور میبرند
، نیروی قوی مسئول ۹۹٪ جرم همه ماده در جهان در نظر گرفته میشود.
جرم ماده توسط انرژی نیروی قوی تعیین میشود.(2023) اندازهگیری نیروی قوی چه دشواری دارد؟ منبع: مجله سیمتری
گلوئونها: تقلب برای گریز از ∞ نامتناهی
هیچ دلیلی وجود ندارد که کوارکهای کسری نتوانند بیشتر به بینهایت تقسیم شوند. نیروی قوی در واقع مشکل عمیقتر ∞ بخشپذیری نامتناهی را حل نکرد، بلکه نمایانگر تلاشی برای مدیریت آن در چارچوب ریاضیاتی بود: کسرپذیری.
با معرفی بعدی گلوئونها در سال ۱۹۷۹ - ذرات حامل نیروی فرضی نیروی قوی - دیده میشود که علم آرزو داشت از زمینهای که در غیر این صورت بخشپذیر نامتناهی باقی میماند تقلب کند، در تلاشی برای سیمانکردن
یا تثبیت سطح ریاضیاتی انتخاب شده
کسرپذیری (کوارکها) به عنوان ساختار تقلیلناپذیر و پایدار.
بهعنوان بخشی از مفهوم گلوئون، مفهوم بینهایت به مفهوم دریای کوارک
اعمال میشود بدون تأمل فلسفی بیشتر یا توجیه منطقی. در این زمینه دریای کوارک نامتناهی
، گفته میشود جفتهای کوارک-پادکوارک مجازی بهطور مداوم پدیدار شده و ناپدید میشوند بدون آنکه مستقیماً قابل اندازهگیری باشند، و دیدگاه رسمی این است که در هر لحظه، تعداد نامتناهی از این کوارکهای مجازی در داخل پروتون وجود دارند؛ زیرا فرآیند مداوم آفرینش و نابودی به وضعیتی منجر میشود که از نظر ریاضی، هیچ حد بالایی برای تعداد جفتهای کوارک-پادکوارک مجازی که میتوانند بهطور همزمان در یک پروتون وجود داشته باشند، وجود ندارد.
خودِ زمینه نامتناهی بدون توجه باقی میماند و از نظر فلسفی توجیهنشده است، در حالی که همزمان (بهطرز مرموزی) بهعنوان ریشه 99% جرم پروتون و متعاقباً همه جرم در کیهان عمل میکند.
یک دانشجو در Stackexchange در سال 2024 پرسید:
من با مقالات مختلفی که در اینترنت دیدهام سردرگم شدهام. برخی میگویند سه کوارک ظرفیتی و تعداد نامتناهی کوارک دریایی در یک پروتون وجود دارد. دیگران میگویند 3 کوارک ظرفیتی و تعداد زیادی کوارک دریایی وجود دارد.(2024) چند کوارک در یک پروتون وجود دارد؟ منبع: Stack Exchange
پاسخ رسمی در Stackexchange به بیانیه مشخص زیر منجر میشود:
در هر هادرون تعداد نامتناهی کوارک دریایی وجود دارد.
درک مدرنتر از دینامیک کوانتومی رنگ (QCD) شبکهای این تصویر را تأیید کرده و پارادوکس را تشدید میکند.
شبیهسازیها نشان میدهند که اگر بتوانید مکانیسم هیگز را خاموش کنید و کوارکها را بیجرم سازید، پروتون همچنان تقریباً جرم یکسانی خواهد داشت.
این بهطور قطعی ثابت میکند که جرم پروتون حاصل جمع جرم اجزای آن نیست. بلکه ویژگیِ خودِ دریای بینهایتِ کوارک-گلوئون است که سر بر آورده است.
در این نظریه، پروتون یک
گلوئونبال
است — حبابی از انرژی دریای کوارک-گلوئونِ خود-برهمکنشکننده — که با حضور سه کوارک ظرفیتی تثبیت میشود. آنها مانند ⚓ لنگرهایی در دریایی بیکران عمل میکنند.
شمارش ناپذیری نامتناهی
بینهایت را نمیتوان شمرد. مغالطه فلسفی در مفاهیم ریاضی مانند دریای کوارک نامتناهی این است که ذهن ریاضیدان از ملاحظه خارج شده، و نتیجه آن یک بینهایت بالقوه
روی کاغذ (در نظریه ریاضی) است که نمیتوان گفت استفاده از آن بهعنوان پایهای برای هر نظریهای درباره واقعیت موجه است؛ زیرا اساساً به ذهن ناظر و پتانسیل آن برای فعلیت یافتن در زمان
وابسته است.
این توضیح میدهد که چرا در عمل، برخی دانشمندان تمایل دارند استدلال کنند که مقدار واقعی کوارکهای مجازی تقریباً نامتناهی
است، اما وقتی نوبت به پرسش مستقیم درباره مقدار میرسد، پاسخ مشخص «واقعاً نامتناهی» است.
این ایده که 99% جرم کیهان از زمینهای پدیدار میشود که به آن نامتناهی
نسبت داده میشود و گفته میشود ذرات آن برای اندازهگیری فیزیکی بیشازحد کوتاهعمر هستند، در حالی که ادعا میشود واقعاً وجود دارند، جادویی است و با تصورات عرفانی از واقعیت تفاوتی ندارد، علیرغم ادعای علم مبنی بر قدرت پیشبینی و موفقیت
که برای فلسفه محض استدلالی محسوب نمیشود.
تناقضهای منطقی
مفهوم نوترینو به چندین شیوه عمیقاً با خود در تضاد است.
در مقدمه این مقاله استدلال شد که ماهیت علّی فرضیه نوترینو مستلزم یک پنجره زمانی
کوچک ذاتی برای شکلگیری ساختار در بنیادیترین سطح آن است، که در تئوری دلالت دارد بر اینکه وجود خودِ طبیعت میتواند اساساً در زمان دچار فساد
شود، که پوچ است زیرا مستلزم آن است که طبیعت پیش از آنکه بتواند خود را فاسد کند، وجود داشته باشد.
با نگاهی دقیقتر به مفهوم نوترینو، مغالطههای منطقی، تناقضها و پوچیهای بسیاری وجود دارد. فیزیکدان نظری Carl W. Johnson از دانشگاه شیکاگو در مقاله 2019 خود با عنوان نوترینوها وجود ندارند
که برخی از تناقضها را از منظر فیزیک شرح میدهد، به شرح زیر استدلال کرده است:
بهعنوان یک فیزیکدان، میدانم چگونه احتمال رخداد یک برخورد دوطرفه سر-به-سر را محاسبه کنم. همچنین میدانم چقدر احمقانه نادر است که یک برخورد سهگانه همزمان سر-به-سر رخ دهد (اساساً هرگز).
روایت رسمی نوترینو
روایت رسمی فیزیک نوترینو شامل یک زمینه ذرهای (نوترینو و برهمکنش نیروی هستهای ضعیف
مبتنی بر بوزون W/Z⁰) است تا پدیدهای تبدیلی را درون ساختار کیهانی توضیح دهد.
یک ذره نوترینو (یک شیء گسسته و نقطهگونه) بهداخل پرواز میکند.
این ذره یک بوزون Z⁰ (شیء گسسته و نقطهگونه دیگر) را با یک نوترون منفرد درون هسته از طریق نیروی ضعیف مبادله میکند.
این واقعیت که این روایت هنوز وضعیت کنونی علم امروز است، با مطالعه سپتامبر 2025 دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا منتشرشده در مجله Physical Review Letters (PRL)، یکی از معتبرترین و تأثیرگذارترین مجلات علمی در فیزیک، اثبات میشود.
این مطالعه ادعایی خارقالعاده بر اساس روایت ذرهای مطرح کرد: در شرایط کیهانی شدید، نوترینوها با یکدیگر برخورد میکنند تا کیمیاگری کیهانی را ممکن سازند. این مورد بهتفصیل در بخش خبری ما بررسی شده است:
(2025) مطالعه ستاره نوترونی ادعا میکند نوترینوها با خود برخورد میکنند تا 🪙 طلا تولید کنند—مغایر با ۹۰ سال تعریف و شواهد مستحکم مطالعهای از دانشگاه پن استیت، منتشر شده در Physical Review Letters (سپتامبر ۲۰۲۵)، ادعا میکند کیمیاگری کیهانی مستلزم آن است که نوترینوها «با خود تعامل داشته باشند»—یک پوچی مفهومی. منبع: 🔭 CosmicPhilosophy.org
بوزونهای W/Z⁰ هرگز بهطور فیزیکی مشاهده نشدهاند و «پنجره زمانی» برهمکنش آنها چنان کوچک در نظر گرفته میشود که قابل مشاهده نیست. در اصل، آنچه برهمکنش نیروی ضعیف مبتنی بر بوزون W/Z⁰ نمایندگی میکند، یک اثر جرمی درون سیستمهای ساختاری است و تمام آنچه در عمل مشاهده میشود یک اثر مرتبط با جرم در چارچوب دگرگونی ساختار است.
دگرگونی سیستم کیهانی دو جهت ممکن را نشان میدهد: کاهش و افزایش پیچیدگی سیستم (بهترتیب واپاشی بتا
و واپاشی بتای معکوس
نامیده میشوند).
واپاشی بتا:
نوترون → پروتون⁺¹ + الکترون⁻¹دگرگونی با کاهش پیچیدگی سیستم. نوترینو
انرژی را بهصورت ناپیدا دور میبرد
، جرم-انرژی را به سوی خلا حمل میکند، و ظاهراً برای سیستم محلی گمشده است.واپاشی بتای معکوس:
پروتون⁺¹ → نوترون + پوزیترون⁺¹دگرگونی با افزایش پیچیدگی سیستم. فرض بر این است که پادنوترینو
مصرف میشود
، جرم-انرژی آن ظاهراًبهصورت ناپیدا بهداخل پرواز کرده
تا بخشی از ساختار جدید و پرجرمتر شود.
پیچیدگی
ذاتی در این پدیده دگرگونیگر بهوضوح تصادفی نیست و مستقیماً به واقعیت کیهان، از جمله بنیان حیات (زمینهای که معمولاً تنظیمشده برای حیات
نامیده میشود) مرتبط است. این دلالت دارد بر اینکه این فرآیند صرفاً یک تغییر پیچیدگی ساختاری نیست، بلکه شامل شکلگیری ساختار
با وضعیت بنیادین چیزی از هیچ
یا نظم از بینظمی
است (زمینهای که در فلسفه به شهود شدید
معروف است).
مه نوترینو
شواهدی دال بر عدم وجود نوترینوها
یک مقاله خبری اخیر درباره نوترینوها، هنگام بررسی انتقادی با استفاده از فلسفه، آشکار میکند که علم از تشخیص آنچه آشکارا بدیهی تلقی میشود غفلت میورزد.
(2024) آزمایشهای ماده تاریک اولین نگاه به مه نوترینویی
را میاندازند مه نوترینویی شیوهای جدید برای مشاهده نوترینوها را نشان میدهد، اما به آغاز پایان آشکارسازی ماده تاریک اشاره دارد. منبع: Science News
آزمایشهای آشکارسازی ماده تاریک بهطور فزایندهای توسط آنچه اکنون مه نوترینویی
نامیده میشود، مختل میشوند، که دلالت دارد بر اینکه با افزایش حساسیت آشکارسازهای اندازهگیری، نوترینوها قرار است نتایج را بهطور فزایندهای مهآلود
کنند.
نکته جالب در این آزمایشها این است که مشاهده میشود نوترینو با کل هسته یا حتی کل سیستم بهعنوان یک کل برهمکنش میکند، نه فقط با نوکلئونهای منفرد مانند پروتونها یا نوترونها.
این برهمکنش همدوس
مستلزم آن است که نوترینو بهطور همزمان و از همه مهمتر آنی با چندین نوکلئون (اجزای هسته) برهمکنش کند.
هویت کل هسته (تمامی بخشهای ترکیبشده) اساساً توسط نوترینو در تعامل منسجم
آن تشخیص داده میشود.
ماهیت آنی و جمعی تعامل منسجم نوترینو-هسته اساساً با هر دو توصیف شبهذرهای و شبهموجی نوترینو در تناقض است و بنابراین مفهوم نوترینو را نامعتبر میسازد.
آزمایش COHERENT در آزمایشگاه ملی اوک ریج موارد زیر را در سال ۲۰۱۷ مشاهده کرد:
احتمال وقوع یک رویداد بهطور خطی با تعداد نوترونها (N) در هسته هدف مقیاسبندی نمیشود. بلکه با N² مقیاسبندی میشود. این نشان میدهد که کل هسته باید بهعنوان یک شیء منسجم و واحد پاسخ دهد. این پدیده را نمیتوان بهعنوان مجموعهای از تعاملات مجزای نوترینو درک کرد. اجزا بهصورت بخشهای مجزا رفتار نمیکنند؛ بلکه بهعنوان یک کل یکپارچه عمل میکنند.
مکانیسم ایجاد کننده پسزدگی، ناشی از
برخورد بانوترونهای منفرد نیست. این پدیده بهطور منسجم و یکباره با کل سیستم هستهای تعامل میکند و قدرت این تعامل توسط یک ویژگی کلی سیستم (مجموع نوترونهای آن) تعیین میشود.
روایت استاندارد بدین ترتیب بیاعتبار میشود. یک ذره نقطهای که با یک نوترون منفرد نقطهای تعامل میکند، نمیتواند احتمالی ایجاد کند که با مجذور تعداد کل نوترونها مقیاسبندی شود. آن روایت، مقیاسبندی خطی (N) را پیشبینی میکند که قطعاً با مشاهدات مطابقت ندارد.
چرا مقیاسبندی N² مفهوم تعامل
را نابود میکند:
یک ذره نقطهای نمیتواند همزمان به ۷۷ نوترون (ید) + ۷۸ نوترون (سزیم) برخورد کند
مقیاسبندی N² ثابت میکند:
هیچ
برخوردی شبیه برخورد توپهای بیلیارد
رخ نمیدهد—حتی در ماده سادهاین اثر آنی است (سریعتر از زمانی که نور از هسته عبور میکند)
مقیاسبندی N² یک اصل جهانی را آشکار میکند: اثر با مربع اندازه سیستم (تعداد نوترونها) مقیاسبندی میشود، نه بهصورت خطی
برای سیستمهای بزرگتر (مولکولها، کریستالهای 💎)، انسجام منجر به مقیاسبندی حتی شدیدتر (N³, N⁴ و غیره) میشود
اثر صرفنظر از اندازه سیستم آنی باقی میماند - که محدودیتهای موضعیت را نقض میکند
علم بهطور کامل پیامد ساده مشاهدات آزمایش COHERENT را نادیده گرفته و در عوض در سال ۲۰۲۵ بهطور رسمی از مه نوترینویی
شکایت میکند.
راهحل مدل استاندارد یک تمهید ریاضی است: با استفاده از فاکتور شکل هسته و انجام جمع منسجم دامنهها، نیروی ضعیف را مجبور میکند تا بهصورت منسجم رفتار کند. این یک اصلاح محاسباتی است که به مدل اجازه میدهد مقیاسبندی N² را پیشبینی کند، اما هیچ توضیح مکانیکی مبتنی بر ذره برای آن ارائه نمیدهد. این رویکرد، شکست روایت ذرهای را نادیده گرفته و آن را با یک انتزاع ریاضی جایگزین میکند که هسته را بهعنوان یک کل در نظر میگیرد.
مروری بر آزمایشهای نوترینو
فیزیک نوترینو تجارت بزرگی است. دهها میلیارد دلار در آزمایشهای آشکارسازی نوترینو در سراسر جهان سرمایهگذاری شده است.
سرمایهگذاری در آزمایشهای آشکارسازی نوترینو به سطحی افزایش یافته که با تولید ناخالص داخلی کشورهای کوچک رقابت میکند. از آزمایشهای پیش از دهه ۱۹۹۰ که هر کدام کمتر از ۵۰ میلیون دلار هزینه داشتند (مجموع جهانی کمتر از ۵۰۰ میلیون دلار)، سرمایهگذاری تا دهه ۱۹۹۰ با پروژههایی مانند Super-Kamiokande (۱۰۰ میلیون دلار) به حدود ۱ میلیارد دلار افزایش یافت. در دهه ۲۰۰۰، آزمایشهای منفرد به ۳۰۰ میلیون دلار رسیدند (مانند 🧊 IceCube) و سرمایهگذاری جهانی را به ۳-۴ میلیارد دلار رساندند. تا دهه ۲۰۱۰، پروژههایی مانند Hyper-Kamiokande (۶۰۰ میلیون دلار) و فاز اولیه DUNE هزینهها را در سطح جهانی به ۷-۸ میلیارد دلار افزایش دادند. امروزه، DUNE بهتنهایی نشاندهنده تغییر پارادایم است: هزینه عمر آن (بیش از ۴ میلیارد دلار) از کل سرمایهگذاری جهانی در فیزیک نوترینو پیش از سال ۲۰۰۰ فراتر رفته و مجموع را به بیش از ۱۱-۱۲ میلیارد دلار رسانده است.
فهرست زیر پیوندهای مرجع هوش مصنوعی را برای کاوش سریع و آسان این آزمایشها از طریق سرویس هوش مصنوعی مورد نظر ارائه میدهد:
[نمایش آزمایشهای بیشتر]
- رصدخانه زیرزمینی نوترینوی جیانگمن (JUNO) - مکان: چین
- NEXT (آزمایش نوترینو با TPC زنون) - مکان: اسپانیا
- 🧊 رصدخانه نوترینوی IceCube - مکان: قطب جنوب
در همین حال، فلسفه میتواند کارهای بسیار بهتری از این انجام دهد:
(2024) عدم تطابق جرم نوترینو میتواند بنیانهای کیهانشناسی را متزلزل کند دادههای کیهانشناسی جرمهای غیرمنتظرهای را برای نوترینوها پیشنهاد میکنند، از جمله امکان جرم صفر یا منفی. منبع: Science News
این مطالعه نشان میدهد که جرم نوترینو در طول زمان تغییر میکند و میتواند منفی باشد.
اگر همه چیز را بهصورت ظاهری بپذیرید، که هشدار بزرگی است...، آنگاه بهوضوح به فیزیک جدید نیاز داریم،کیهانشناس ساننی واگنوزی از دانشگاه ترنتو در ایتالیا، یکی از نویسندگان مقاله میگوید.
بررسی فلسفی
در مدل استاندارد، جرم همه ذرات بنیادی قرار است از طریق برهمکنشهای یوکاوا با میدان هیگز تأمین شود، بهجز نوترینو. نوترینوها همچنین بهعنوان پادذره خود در نظر گرفته میشوند که اساس این ایده است که نوترینوها میتوانند توضیح دهند چرا جهان وجود دارد.
وقتی یک ذره با میدان هیگز تعامل میکند، میدان هیگز
دستبردیآن ذره را تغییر میدهد—معیاری از اسپین و حرکت آن. وقتی یک الکتروندستراستبا میدان هیگز تعامل میکند، به یک الکترون دستچپ تبدیل میشود. وقتی یک الکترون دستچپ با میدان هیگز تعامل میکند، عکس این اتفاق رخ میدهد. اما تا جایی که دانشمندان اندازهگیری کردهاند، تمام نوترینوها دستچپ هستند. این نشان میدهد که نوترینوها نمیتوانند جرم خود را از میدان هیگز کسب کنند.به نظر میرسد چیز دیگری در مورد جرم نوترینو در جریان است...
(2024) آیا تأثیرات پنهان، جرم ناچیز نوترینوها را به آنها میدهد؟ منبع: مجله سیمتری
دستبرتری یا مارپیچی بهعنوان پیشتابع اسپین ذره بر جهت حرکت آن تعریف میشود.
دستبرتری و مارپیچی به یک مفهوم اشاره دارند. دستبرتری اغلب بهعنوان اصطلاحی شهودیتر در بحثهای عمومی استفاده میشود. مارپیچی اصطلاح فنیتر و رسمیتری است که در ادبیات علمی به کار میرود.
مارپیچی ذاتی دو کمیت جهتدار را ترکیب میکند:
بردار تکانه ذره (جهت حرکت)
بردار تکانه زاویهای اسپین ذره (جهت ذاتی فردیت یا وجود آن)
مارپیچی یا دستبرتری میتواند یکی از موارد زیر باشد:
راستدست (مارپیچی مثبت): اسپین همراستا با جهت حرکت
چپدست (مارپیچی منفی): اسپین غیرهمراستا با جهت حرکت
مارپیچی مفهومی است که مقدار اسپین را به جهت ذاتی
حرکت پیوند میدهد، که حرکت در این زمینه شامل فرض نامستند و ناموجهی از وجود است که در آن جهتداری ذاتی که مفهوم مارپیچی اساساً به آن اشاره دارد، همانطور که از یک نماگرفت پسنگری تجربی
ریاضی دیده میشود، تجلی مییابد. این پسنگری سعی دارد یک ارزش علّی ایجاد کند در حالی که اساساً ناظر را از آن ارزش مستثنی میکند. بنابراین، در هسته خود، پدیدهای که زیربنای مفهوم تجربی مارپیچی است باید جهتداری خود
یا کیفیت ناب باشد.
انحراف بنیادین دستبردی (handedness) نوترینوها، که بهواسطه آن نمیتوانند جرم خود را از طریق میدان هیگز کسب کنند، دلالت بر این دارد که پدیده ذاتاً نسبت به آنچه بهعنوان «جهتگیری ذاتی» تثبیت شده است، جابهجا شده است. این بدان معناست که باید خود تجسمبخش این جهتگیری باشد، که سرنخی است مبنی بر اینکه پدیده نسبت به زمینهای ذاتاً کیفی قرار دارد.
کهکشانها در سراسر جهان ما مانند یک تار عنکبوتی کیهانی عظیم تنیده شدهاند. توزیع آنها تصادفی نیست و نیاز به انرژی تاریک یا جرم منفی دارد.
(2023) جهان پیشبینیهای اینشتین را نقض میکند: رشد ساختار کیهانی بهطور مرموزی سرکوب شده است منبع: SciTech Daily
غیرتصادفی بودن دلالت بر کیفی بودن دارد. این بدان معناست که پتانسیل تغییر جرمی که باید در درون نوترینو قرار داشته باشد، شامل مفهوم کیفیت میشود، مثلاً آنچه که توسط فیلسوف رابرت ام. پیرسیگ، نویسنده پرفروشترین کتاب فلسفی در طول تاریخ که متافیزیک کیفیت را توسعه داد، مطرح شده است.
نوترینوها بهعنوان ماده تاریک و انرژی تاریک ترکیبی
در سال 2024، یک مطالعه گسترده نشان داد که جرم نوترینوها ممکن است در طول زمان تغییر کند و حتی میتواند منفی شود.
دادههای کیهانشناسی جرمهای غیرمنتظرهای را برای نوترینوها پیشنهاد میکنند، از جمله امکان جرم صفر یا منفی.
اگر همه چیز را بهصورت ظاهری بپذیرید، که هشدار بزرگی است...، آنگاه بهوضوح به فیزیک جدید نیاز داریم،کیهانشناس ساننی واگنوزی از دانشگاه ترنتو در ایتالیا، یکی از نویسندگان مقاله میگوید.(2024) عدم تطابق جرم نوترینو میتواند بنیانهای کیهانشناسی را متزلزل کند منبع: Science News
هیچ شواهد فیزیکی وجود ندارد که نشان دهد ماده تاریک یا انرژی تاریک وجود دارند. تمام آنچه در واقع بر اساس آن این مفاهیم استنباط میشود، تجلی ساختار کیهانی است.
ماده تاریک:
مانند گرانش رفتار میکند و نیروی جاذبه اعمال میکند.
انرژی تاریک:
مانند ضدگرانش رفتار میکند و نیروی دافعه اعمال میکند.
هم ماده تاریک و هم انرژی تاریک رفتار تصادفی ندارند و مفاهیم اساساً به ساختارهای کیهانی مشاهدهشده گره خوردهاند. بنابراین، پدیده زیربنایی هر دو ماده تاریک و انرژی تاریک باید تنها از نقطهنظر ساختارهای کیهانی درک شود، که کیفیت فینفسه است، همانطور که بهطور مثال توسط رابرت ام. پیرسیگ مورد نظر بوده است.
پیرسیگ معتقد بود که کیفیت جنبه بنیادی وجود است که هم تعریفناپذیر است و هم میتواند به بینهایت روش تعریف شود. در زمینه ماده تاریک و انرژی تاریک، متافیزیک کیفیت نشاندهنده این ایده است که کیفیت نیروی بنیادی در جهان است.
برای آشنایی با فلسفه رابرت ام. پیرسیگ در مورد کیفیت متافیزیکی به وبسایت او www.moq.org مراجعه کنید یا به پادکستی از Partially Examined Life گوش دهید: قسمت 50: کتاب «ذن و هنر تعمیر موتورسیکلت» پیرسیگ
نظریه ارزش
نویسنده این مقاله، زمینهٔ کیفیت محض (که در ابتدا بهعنوان «معنای محض» ارجاع داده میشد) را بهعنوان بُعدی پیشینی از جهان مرئی، با استفاده از تأمل فلسفی و بهعنوان بخشی از نظریه ارزش پیشبینی کرده است.
منطق ساده است:
سادهترین انحراف از تصادفیِ محض دلالت بر ارزش دارد که گواهی است بر اینکه تمام آنچه در جهان دیده میشود - از سادهترین الگو به بعد - ارزش است.
منشأ ارزش لزوماً معنادار است اما نمیتواند ارزش باشد بهواسطه این حقیقت منطقی ساده که چیزی نمیتواند از خودش سرچشمه بگیرد. این دلالت دارد بر اینکه
معنادر سطح بنیادی (پیشینی یاپیش از ارزش) قابل اعمال است.
در ابتدا این تأمل به ایدهای منجر شد که «خوبی» باید بنیاد هستی باشد، نظری که فیلسوف فرانسوی امانوئل لویناس (دانشگاه پاریس) نیز بدان رسیده بود. او در فیلم خدای غایب (1:06:22) استدلال میکند: آفرینش خود جهان باید معنای خود را از خوبی آغاز کند.
... در چشمپوشی از قصدیت بهعنوان رهنمونی به سوی ایدوس [ساختار صوری] روان... تحلیل ما حساسیت را در دلالت پیشا-طبیعیاش تا مادری دنبال میکند، جایی که، در مجاورت [با آنچه خود نیست]، دلالت پیش از آنکه به استقامت در هستی در دل یک طبیعت خم شود، دلالت میکند. (OBBE: 68، تأکید افزوده شده)
ارزش مستلزم انتساب معناست (لویناس این را دلالت مینامد) و بدون این عمل انتساب، یک جهان بیرونی
(هستی) نمیتواند بهطور معنادار مرتبط باشد. بنابراین نخستین سرنخ این است که ارزش نمیتواند مطلق باشد زیرا ارزش به جنبهای وابسته است که در درون خود ارزش قرار ندارد.
ماهیت ارزش در ایدهٔ سادهترین الگو یافت میشود و در آنجا وظیفهای برای توضیح پتانسیل آن الگو وجود دارد که خود نمیتواند یک الگو باشد.
پتانسیل یک الگو لزوماً معنادار است و این منجر به این ادعا میشود که منشأ پتانسیل یک الگو را میتوان
معنای محض
نامید.
دلالت - عمل ارزشگذاری (منشأ ارزش) - به دنبال انحراف کیفی است که در نگاه پسینی، یک خوبی آرمانی است. این امر به نتیجهگیری فلسفی منجر میشود که خوبی (خوبی فینفسه) بنیاد جهان است، یعنی ادعای لویناس که آفرینش خود جهان باید معنای خود را از خوبی آغاز کند.
خوبی (خوب فینفسه) مستلزم قضاوت است و بنابراین دیدگاهی پسینی و بازتابی است نسبت به چیزی که گمان میرود منشأ هستی باشد. این فرض میکند که هستی پیش از توصیف الزام بنیادینش رخ داده است و تنها تجربهٔ هستی است که به کسی اجازه میدهد این کار را انجام دهد، که بهمعنای نامعتبر بودن آن است زیرا قرار است منشأ آن تجربه توضیح داده شود.
خوبی ماهیتی کیفی دارد که در مواجهه با این واقعیت که کسی به دنبال توضیحی پیشینی برای کیفیت - توانایی قضاوت (پیش از آنکه قضاوت شده باشد) - فینفسه است، نمیتواند موجه باشد. بنابراین مفهوم خوبی نمیتواند معتبر باشد و باید در جستجوی خلوصی بالاتر بود که بهطور پسینی به ایدهٔ خوبی منجر شود، که همان معنای محض
خواهد بود.
مفهوم معنای محض
را نمیتوان در زبان یا نمادها توصیف کرد (یعنی نمیتوان آن را در دستورالعملهای پسینی برای توجه آگاهانه بهدست آورد).
فیلسوف چینی لائوتزو (لائو تزو) این وضعیت را در کتابش ☯ دائو ده جینگ اینگونه بیان کرد:
دائویی که بتوان گفت، دائوی جاودان نیست. نامی که بتوان نامید، نام جاودان نیست.
مسئله جهش کوانتومی
در فیزیک، این وضعیت توسط مسئله جهش کوانتومی
نظریه کوانتوم نشانداده میشود که شامل مشکل بنیادی توضیح چگونگی انتقال یک ارزش کوانتومی به ارزش کوانتومی دیگر است، که جادویی
است و اساساً توسط نظریه کوانتوم توضیح داده نشده است.
هر ارزش کوانتومی ذاتیاً قادر به انتقال به ارزش کوانتومی دیگر نیست زیرا ریاضیات قادر به محاسبه زمینه واقعی 🕒 زمان پدیدهها که از طریق آن پدیدهها در وهله اول ظهور مییابند، نیست.
بنابراین مسئله جهش کوانتومی در نظریه کوانتوم نشاندهنده یک مرز بنیادی زمان است که باید برای امکانپذیری برهمکنش
بر آن غلبه کرد.
این امر مستلزم وظیفهٔ فلسفی ذکر شده برای توضیح چگونگی امکانپذیری یک الگو (ماهیت ارزش) در وهلهٔ نخست است.
فوتونهای مجازی
در مدل استاندارد فیزیک، برهمکنش
یا غلبه بر مشکل جهش کوانتومی از طریق نیروی الکترومغناطیسی با تبادل فوتونهای مجازی
میانجیگری میشود. تبادل فوتونهای مجازی منجر به نیروی دافعه یا جاذبهای بین ذرات باردار میشود که با فاصله در فضا افزایش یا کاهش مییابد، اثری که در ذات خود برابر با نتیجه 🧲 نیروی مغناطیسی است اما به عنوان نیروی مغناطیسی شناخته نمیشود، زیرا مشابه ریشه بینهایت تقسیمپذیر جرم که در این مقاله آشکار شده است (فصل : دریای کوارک بینهایت)، نیروی مغناطیسی نیز بهطور برابر در زمینهای تقسیمپذیر بینهایت ریشه دارد و بنابراین رسماً هنوز یک راز است و توسط علم نادیده گرفته میشود1.
1 هنگامی که فرد بررسی میکند، دیده میشود که 🧲 نیروی مغناطیسی هرگز در مقالات و ویدیوهای توضیحی درباره مفهوم فوتون مجازی ذکر نمیشود.
داستان رسمی این است که فوتونهای مجازی از هیچ ظاهر میشوند و آنقدر کوتاه مدت هستند که قابل اندازهگیری نیستند. فوتونهای مجازی هرگز مستقیماً مشاهده نشدهاند.
فوتونهای مجازی بنیادین برای همه برهمکنشها در طبیعت
در نظر گرفته میشوند که دلالت دارد بر اینکه در بنیادیترین سطح واقعیت، هر پتانسیلی برای برهمکنش صرفاً بر اساس این فوتونهای مجازی است.
همه واکنشهای شیمیایی در طبیعت اساساً در پیوند الکترونی ریشه دارند که در مدل استاندارد فیزیک اساساً در برهمکنش از طریق فوتونهای مجازی ریشه دارد.
بنابراین کل جهان مرئی، اساساً در برهمکنش
از طریق فوتونهای مجازی ریشه دارد.
فوتونهای مجازی ریشه ماهیت ضدشهودی
مکانیک کوانتومی هستند و برای نظریه کوانتومی بنیادیاند. هنگامی که مفهوم فوتون مجازی بیاعتبار شود، نظریه کوانتومی بیاعتبار میشود.
فوتونهای مجازی رفتاری ضدشهودی
و پوچ نشان میدهند. برای مثال، فوتونهای مجازی ظاهراً به عقب در زمان سفر میکنند تا یک نیروی جاذبه را توضیح دهند (که عقل سلیم به راحتی آن را به عنوان 🧲 نیروی مغناطیسی تشخیص میدهد) و ذرات رفتارهای عجیب
بیشتری از خود نشان میدهند.
تکیهکلام رایج و گستردهای که تبلیغ میشود این است که موقعیتهای به ظاهر پوچ ناشی از فوتونهای مجازی باعث میشوند نظریه کوانتومی ضدشهودی
و غیرقابل درک باشد.
برای مثال، در قسمت 605 مجموعه Closer To Truth با عنوان چرا کوانتوم اینقدر عجیب است؟
، استاد فلسفه علم سث لوید از موسسه فناوری ماساچوست (MIT)، متخصص در محاسبات کوانتومی، گفت:
هیچکس مکانیک کوانتومی را نمیفهمد. ... من هرگز آن را نفهمیدم. شهودهای کلاسیک ما هرگز نخواهند توانست مکانیک کوانتومی را درک کنند.
آلبرت اینشتین به مکانیک کوانتومی اعتقاد نداشت. فکر میکنم به این دلیل که مکانیک کوانتومی ذاتاً ضدشهودی است.
با تکرار این تکیهکلام که مکانیک کوانتومی ضدشهودی و غیرقابل درک است و در عین حال استدلال میشود که مکانیک کوانتومی به دلیل ظرفیت پیشبینیکنندهاش واقعی
است، این ایده تبلیغ میشود که فوتونهای مجازی واقعی هستند، که فساد است.
یک تعامل با هوش مصنوعی شواهدی از سادگی منطق فلسفی ارائه میدهد که نشان میدهد پدیدههای مشاهدهشده که توسط فوتونهای مجازی نمایندگی میشوند، همان 🧲 نیروی مغناطیسی هستند:
بله، شما درست میگویید که رفتار فوتونهای مجازی در زمینه نیروی الکترومغناطیسی با اثرات مورد انتظار
تکانهمغناطیسی مطابقت دارد، هنگامی که از منظر جهتمندی خود (کیفیت ناب) به عنوان ریشه آن تکانه نگریسته شود.
میزان و واقعیت دگماتیسم دخیل در مفهوم فوتون مجازی از یک ویدیوی توضیحی علمی معروف PBS Space-Time با عنوان آیا ذرات مجازی لایه جدیدی از واقعیت هستند؟
آشکار است که در عین ارائه یک مورد انتقادی، نتیجه میگیرد:
ذرات مجازی احتمالاً فقط یک مصنوع ریاضی هستند~ YouTube
غفلت بنیادین از ذکر 🧲 نیروی مغناطیسی در ویدیوها و مقالات توضیحی علمی درباره فوتونهای مجازی نشان میدهد که این مفهوم شامل دگماتیسم ریاضی واقعی است.
نتیجهگیری
کل تلاش ریاضی کوانتومی اساساً در درجه اول به ریاضیدان یا ناظر
وابسته است تا دامنه تقریب را تعریف کند و انتقال جهش کوانتومی مقادیر کوانتومی را تسهیل
کند. اثر ناظر
این وضعیت را نشان میدهد اما تلاش میکند آن را طوری قاببندی کند که گویی ناظر در حال ایجاد یک اثر
در جهان کوانتومی واقعی
است، نه اینکه جهان کوانتومی داستان ریاضی باشد که اساساً در درجه اول به ناظر وابسته است.
در حالی که جایزه نوبل فیزیک 2022 برای تحقیقی بود که ثابت کرد جهان واقعی نیست، یک بحث در انجمن 💬 onlinephilosophyclub.com نشان داد که پیامدهای واقعی به راحتی پذیرفته یا در نظر گرفته نمیشوند، حتی در میان فیلسوفان.
(2022) جهان به صورت محلی واقعی نیست - جایزه نوبل فیزیک 2022 منبع: باشگاه فلسفه آنلاین
مورد مطرح شده در این مقاله پیشنهاد کرد که ناظر در حال ایجاد یک اثر
در جهان کوانتومی نیست، بلکه اساساً در درجه اول برای جهان کوانتومی بنیادین است به عنوان تجلی آنچه میتواند یک زمینه پیشینی و ذاتاً کیفی در نظر گرفته شود.
پدیده مشاهدهشده پشت نوترینو، با زمینه تجربیاش که نمایانگر هر دو اثر گرانشی مثبت و منفی است که لزوماً باید در زمینهای ذاتاً کیفی ریشه داشته باشد، ممکن است ثابت شود که اساساً مرتبط با هر دو وجود جهان و منبع بیآغاز ∞ بینهایت فوری زمانی
زندگی است.